رهپویان علی(ع)

رهپویان علی(ع)

رهپویان علی(ع)

رهپویان علی(ع)

دانستن قرآن و شان نزول آن

دانستن قرآن و شان نزول آن

عترت رسول الله صلى الله علیه و آله همانند قرآن منبع و کوثر معارف زلال حق و رهنمود انسان به مقصد نهایى مى‏باشد.این دو میراث نبوت مصون از هر کژ راهه‏اند.

قرآن همان گونه که به مصونیت‏خود از تحریف اصرار دارد،و خود را حبل الله و عروة الوثقى مى‏نامد به تثبیت و بیان ویژگى‏هاى عترت نیز پافشارى دارد.

رسول الله صلى الله علیه و آله نیز به همان مقدار که به قرآن اهتمام ورزید،اهمیت عترت را به امت اسلامى گوشزد نمود و در یک سخن این دو را همتراز یک دیگر به عنوان میراث نبوت معرفى نمود: انى تارک فیکم الثقلین کتاب الله و عترتى‏ما ان تمسکتم بهما لن تضلوا بعدى ابدا (1) .«من کتاب خدا و عترتم را دو میراث در نزد شما مى‏نهم اگر به این دو چنگ آویز شدید هرگز گمراه نخواهید شد».

در این حدیث مبارک که الفاظ و واژه‏هاى آن هم به تواتر از رسول الله صلى الله علیه و آله رسیده است،مقام و منزلت عترت همتاى قرآن عنوان شده است و حضرت هشدار مى‏دهد که رهنمود به مقصد در پیروى از این دو است.این دو با هم رهنمون به حق هستند.اگر عترت بدون قرآن رهنمود نیست،قرآن بدون عترت هم خطرها در پى دارد.زیرا که عترت زبان مقصود قرآن مى‏باشد.اگر قرآن کتاب صامت است عترت قرآن ناطق است.کژ اندیشى و کج راهگى از قرآن و صراط مستقیم را تبیین مى‏کنند و سوء برداشت از مفاهیم قرآن را عترت مفسر است.البته عترت که سخن‏گوى قرآن است،معناى محاوره‏اى و مفهوم واژگانى قرآن را تبیین نمى‏کند زیرا عترت همانند کتاب فرهنگ و لغت نیست.عترت مفهوم و مقصود و مراد و باطن قرآن را مبین است.عترت لسان الاسلام و سخنگوى قرآن است نه لسان العرب.در فهمیدن مفهوم واژگانى قرآن به غیر قرآن نیازى نیست.در بدست آوردن مقصود قرآن به عترت نیاز است،که شرح این مطلب در کتاب‏«پژوهشى در علوم قرآن‏»به طور تفصیل آمده است. (2) عترت مبین مراد و مقصود قرآن است که پیمودن راه عترت در تبیین و بهره‏ورى از قرآن مصونیت از خطر تفسیر به راى و تحمیل پیش داورى‏ها به قرآن است. (3) قرآن و عترت،دو تعبیر از یک عنوان مى‏باشند،در واقع یک حقیقتند که به دو شکل تجلى یافته‏اند.قرآن و عترت هر دو وحیند که روز و شب با مردم سخن مى‏گویند.گرچه یکى صامت و ناطق و دیگرى ناطق معرفى شده‏اند!در واقع قرآن و عترت هر دو سخن الهى و هر دو وحى خدا مى‏باشند.به همین جهت همان گونه که سخن قرآن حجت و معتبر است‏سخن عترت،سیره عترت، حتى سکوت و تقریر عترت حجت و معتبر است که:(ما ینطق عن الهوى ان هو الا وحى یوحى) (4) . تنها در مورد قرآن نیست.عترت نیز وحى زلال و خالص است هر دو سخن و رهنمود حق،هر دو یک عروة الوثقى،هر دو یک صراط مستقیم هستند،که مفهوم حدیث ثقلین همین است که قرآن و عترت با هم صراط مستقیم هستند.بى هم صراط مستقیم نمى‏باشند.محورهاى وحدت قرآن و عترت عبارتند از:صراط مستقیم بودن،وحى بودن،عروة الوثقى بودن،حق محور بودن،کوثر معارف بودن که توضیح این محورها نیز در همان نوشتار مطرح مى‏باشد.(5)

بنابراین عترت که سخن‏گوى قرآن است.راه عترت اصلاح کژ راهه‏هاى خطر است.عترت خود در این باره مى‏گوید:ذلک القرآن فاستنطقوه و لن ینطق و لکن اخبرکم عنه. (6) «قرآن را به سخن در آورید،لیکن با شما سخن نمى‏گوید من آن را به سخن در مى‏آورم من از آن سخن مى‏گویم‏».با این بیان اهتمام راه عترت بهتر روشن مى‏شود که عترت صراط اقوم است همان گونه که قرآن‏صراط اقوم مى‏باشد و مقام رفیع عترت آشکار مى‏گردد و انگیزه رسول الله صلى الله علیه و آله که در فرصت‏هاى گوناگون و مناسب هماره سخن از عترت داشت‏شفاف مى‏شود.

اما این که منظور از عترت و اهل بیت رسول الله صلى الله علیه و آله چه کسانى مى‏باشند.این مطلب چون آشکار و مستند است که منظور از عترت بر اساس شواهد قطعى روایاتى و تاریخى على و فاطمه و یازده فرزند علیهم السلام این دو شجره طیبه مى‏باشد.این بحث‏یک بحث کلامى است.تناسب با نوشتارهاى اعتقادى دارد.

قرآن ثقل اکبر

طرح این بحث این سوال را ممکن است مطرح کند که اگر قرآن و عترت همتاى یکدیگرند و در واقع یک حقیقت هستند و هیچ کدام بر دیگرى برترى ندارد.چرا در آثار عترت از قرآن با عنوان ثقل اکبر،و از عترت با عنوان ثقل اصغر یاد شده است مانند؟همان گونه که امام على علیه السلام مى‏فرماید:الم اعمل فیکم بالثقل الاکبر و اترک فیکم الثقل الاصغر. (7) آیا همین تعبیر دلیل برترى قرآن بر عترت نیست؟

در پاسخ این سؤال مى‏توان گفت این تعبیر در صدد بیان برترى قرآن بر عترت نیست.قرآن و عترت هر دو وحى و منبع معارف الهى هستند.و هر دو از ویژگى‏هاى همتراز بهره‏ورند.این تعبیر که قرآن را ثقل اکبر مى‏نامد در مورد سند و اعتبار عترت است.قرآن چون کلام خداست اعتبارش

بالذات است،نیاز به تایید دیگرى ندارد.اما اعتبار دیگران نیاز به تایید معتبر بالذات مانند
1.نهج البلاغه ابن میثم،ج 1،ص 412،خطبه 84.

قرآن را دارد.عترت اعتبارش به اعتبار قرآن است.زیرا قرآن است که سخن رسول الله صلى الله علیه و آله را اعتبار مى‏دهد و مى‏فرماید:(ما آتیکم الرسول فخذوه و ما نهیکم عنه فانتهوا) (8) «آنچه رسول بدان امر مى‏کند،برگیرید و از آنچه شما را بر حذر مى‏دارد،دورى کنید.»قرآن با این بیان سخن رسول الله صلى الله علیه و آله را اعتبار داد و رسول الله صلى الله علیه و آله هم فرمود:انى تارک فیکم الثقلین کتاب الله و عترتى.از این دو مقدمه این نتیجه حاصل مى‏شود که عترت همانند و همتاى قرآن معتبر است.گرچه اعتبار سخن رسول الله صلى الله علیه و آله به تایید قرآن است.به همین جهت قرآن ثقل اکبر و عترت ثقل اصغر عنوان شده است،لیکن این تعبیر با همترازى قرآن و عترت در فضایل ناسازگارى ندارد.

على علیه السلام اساس عترت

در هر صورت در این بخش ویژگى مهم عترت تبیین شد.اهتمام راه عترت آشکار گشت و على علیه السلام به عنوان محور و اساس عترت والاترین ویژگى‏اش همتاى قرآن بودن است.فضیلتى برتر از وحى بودن و ظرفیت تعلیم حقایق الهى را داشتن و مسجود برترین موجودات جهان‏«فرشتگان‏»قرار گرفتن تصور نمى‏شود.از همین نکته خطر انحراف از راه عترت و خطر دست رد زدن به سینه عترت آشکار مى‏شود که نابسامانى‏هاى امت اسلامى از این سمت‏سو سویه مى‏گیرد.عترت سیل خروشان معارف است:ینحدر عنى السیل‏«از من معارف الهى چون سیل خروشان سرازیر است.»عترت بلند مرتبه‏اى است که کسى را توان اوج آن نیست:و لا یرقى الى الطیر (9) «هیچ پروازى به اوج من نمى‏رسد».عترت مفسر و مبین مطمئن قرآن است.عترت کوثر معارف الهى است عترت قرآن متمثل است.همان گونه که قرآن حق محور است و باطل در آن راه ندارد:(لا یاتیه الباطل من بین یدیه و لا من خلفه) (10) .عترت نیز حق محور است‏باطل در گفتار و رفتار و موضع‏گیرى عترت راه ندارد:على مع الحق و الحق مع على یدور حیث دار (11) .که رسول الله صلى الله علیه و آله خصوص على را حق محور معرفى نمى‏کنید على نماد و مثال سخن است همه عترت حق محور هستند:فاطمة مع الحق و الحق مع فاطمة یدور حیثما دارت.و نیز سایر عترت. اگر راه غیر از راه قرآن بى‏راهه است،راه جداى از راه عترت نیز بى‏راهه است:(ماذا بعد الحق الا الضلال). (12) عترت و قرآن یک صراط مستقیم و بزرگراه مى‏باشند.و غیر از این بزرگ‏راه،راه دیگرى وجود ندارد.صراطهاى مستقیم پندارى بیش نیست.راه مردم هنگامى که راه قرآن و عترت باشد صراط مستقیم است و به همین سبب فرض صحیح دارد که کسى از صراط بى‏راهه شود.اگر صراط مستقیم متعدد بود و همگان سهمى از صراط مستقیم داشتند،کژراهگى از آن فرض نداشت،نکوب از صراط فرض نداشت،قرآن گمراهان را ناکب از صراط معرفى مى‏کند که آنان از صراط مستقیم سرنگون شده‏اند:(عن الصراط لناکبون). (13) با این بیان کثرت گرایى در صراط مستقیم و پلورالیزم سخنى بى برهان خواهد بود.

پى‏نوشتها:

1.بحار،ج 23،ص 106.

2.پژوهشى در علوم قرآن،ص 295 و 303.

3.فالقرآن آمر زاجر و صامت و ناطق(نهج البلاغه،خطبه 183،ص 265)دو معنا مى‏توان از این تعبیر بیان کرد یکى منظور از صامت این باشد که قرآن در عین حال که ناطق است و با همگان سخن مى‏گوید چون سخن مکتوب است صامت و ساکت است.دوم این که منظور از صامت قرآن مکتوب نیست‏بلکه حقیقت قرآن است واژگان قرآن که هر روز و شب با مردم سخن مى‏گوید و همواره تلاوت مى‏شود،مفهوم واژگانى آن بر همگان روشن است و از این جهت ناطق است.اما مفاهیم عمیق آن،مقصود اصل آن،و باطن آن بر همگان آشکار نیست.از این جهت صامت است.و براى تبیین این جهت عترت سخن گوى قرآن است.

4.نجم،4.

5.پژوهشى در علوم قرآن،ص 301.

6.نهج البلاغه،خ 158،ص 222.

7.نهج البلاغة ابن میثم،ج 1،ص 412،خطبه 84.

8.حشر،7.

9.نهج البلاغه،خ 3،ص 48.

10.فصلت،42.

11.الغدیر،ج 3،ص 177.

12.یونس،32.

13.مؤمنون،74.

امام على (ع) الگوى زندگى صفحه 73

حبیب الله احمدى

نظرات 0 + ارسال نظر
برای نمایش آواتار خود در این وبلاگ در سایت Gravatar.com ثبت نام کنید. (راهنما)
ایمیل شما بعد از ثبت نمایش داده نخواهد شد