رهپویان علی(ع)

رهپویان علی(ع)

رهپویان علی(ع)

رهپویان علی(ع)

على (ع) اسوه انسانیت

على (ع) اسوه انسانیت

تمام انسان‏ها در زندگى خود به دنبال‏«اسوه و الگو»مى‏باشند،و سعى مى‏کنند حرکات و گفتار خویش را همانند آن الگوها انجام دهند،خواه آن الگوها خوب باشند و یا بد،و خواه در کارهاى مطلوب باشد و یا نا مطلوب.

دین اسلام نیز این قانون کلى انسان‏ها و خواسته آنان را مورد تایید قرار داده،و در هر زمانى الگو و یا الگوهایى تعیین کرده،و مردم را به تبعیت از آنان سفارش نموده،و تخلف از این کار را موجب کیفر و عقاب دانسته است.

تمام انبیاى الهى از اول خلقت‏بشر،هر کدام الگو و اسوه پاک و بدون نقص براى پیروان خود بودند،و رسول خدا نیز طبق آیات زیادى از قرآن مجید به عنوان اسوه و الگو معرفى شده،و اطاعت او،اطاعت پروردگار عالم معرفى گردیده است. (1)

پس از رحلت پیامبر عالیقدر،این مسئولیت عظیم به جانشین و وصى بر حقش‏«امیر المؤمنین على علیه السلام‏»انتقال یافته،و طبق دلایل زیاد و مدارک کافى که در این زمینه در بحث‏هاى گذشته نقل کردیم،آن بزرگوار از هر جهت در جایگاه ارشادى و رهبرى رسول خدا صلى الله علیه و آله قرار گرفته،و وظایف وى را انجام مى‏دادند،و پیروان آئین مقدس اسلام نیز موظفند،این الگوى تمام نماى رسالت اسلامى پیامبر عزیز را،با جان و دل پذیرفته،و در تمام برنامه‏هاى شخصى و اجتماعى خویش از آن سرور پیروى نمایند.در این زمینه یکى از دانشمندان بزرگ اهل سنت مى‏گوید:

«فاما على علیه السلام فانه عندنا بمنزلة الرسول صلى الله علیه و آله فى تصویب قوله و الاحتجاج بفعله و وجوب طاعته...» (2)

حضرت امیر المؤمنین على علیه السلام نزد ما همانند وجود مبارک رسول خدا صلى الله علیه و آله است،از نظر«عصمت‏»در گفتار،و تمسک به رفتار،و اطاعت و پیروى واجب از دستوراتش...

ملاحظه مى‏کنید که در این فراز جایگاه على،همانند جایگاه پیامبر است،مانند او معصوم است،و مردم در گفتار و رفتار موظفند او را الگوى خویش قرار داده،و از امرش بدون چون و چرا پیروى نمایند،به همان نسبتى که از رسول خدا تبعیت مى‏کردند.

در احادیثى از طریق شیعه و سنى،پروردگار عالم و رسول گرامى اسلام،«امیر المؤمنین على علیه السلام‏»را به عنوان‏«الگو»با عبارات گوناگون معرفى نموده،و از پیروان آئین مقدس اسلام و بندگان الهى مى‏خواهند که از وى پیروى نمایند،که ذیلا به چند مورد از آنها اشاره مى‏گردد:

1-عن النبى (ص) قال:قال الله تعالى:«ان علیا رایة الهدى،و امام اولیائى،و نور من اطاعنى و هو الکلمة التى الزمتها المتقین،من احبه احبنى و من ابغضه،ابغضنى فبشره بذالک فجاء على فبشرته...» (3)

رسول خدا صلى الله علیه و آله مى‏فرمایند!پروردگار عالم فرمودند!همانا على علیه السلام پرچم و نشانه هدایت است،او پیشواى بندگان و دوستان من است!«على‏»نور روشنگر پیروان الهى،و همان کلمه‏اى است که بر انسان‏هاى متقى واجب کرده‏ام،هر کس على را دوست دارد،مرا دوست داشته،و دشمنان وى دشمنان من هستند!!اى پیامبر!این فضیلت را به على خبر ده،و رسول اکرم نیز خبر داد

این حدیث داراى محتواى بسیار والا،و نشانگر فضیلت امیر المؤمنین است،که خداوند متعال الگو بودن و بى نظیرى على را مى‏رساند،و مى‏فرماید:

الف:خط على،و آئین و افکار وى،همان خط خدا و اسلام حقیقى است،و نزدیکى به‏آن حضرت و دوستدارى وى،نزدیکى به خدا و دوستدارى‏«الله‏»است،و بر عکس،دورى از على دورى از خداست.

ب:در این حدیث‏«على‏»پرچم هدایت و توحید معرفى گردیده،راهیان راه او افراد هدایت‏یافته و حقجو مى‏باشند

ج:خداوند«على‏»را در این فرازها«امام‏»و پیشواى اولیایش قلمداد نموده،که اسوه بودند آن حضرت را در بر دارد.

د:امیر المؤمنین على علیه السلام در این جملات‏«نور»مسلمانان مطیع و متعهد بیان گردیده،و در واقع اوست،که انسان‏هاى بیدار را از جهل و ضلالت و تاریکى‏هاى مختلف نجات مى‏دهد...

2-قال رسول الله (ص) :«یا على انت امام امتى و خلیفتى علیها بعدى و انت قائد المؤمنین الى الجنة... » (4)

رسول خدا خطاب به امیر المؤمنین علیه السلام فرمودند:یا على!تو امام و پیشواى امت من هستى،و جانشین و خلیفه منى در میان آنان،و تو مؤمنین را به بهشت‏برین رهبرى و راهنمایى مى‏کنى...

در این حدیث‏شریف،پیامبر عظیم الشان با عبارات‏«امام‏»،خلیفه،قائد»الگویى آن حضرت را مورد تایید قرار داده است.

3-قال النبى (ص) :«من سره ان یحیى حیاتى،و یموت میتتى فلیتمسک بولاء على بن ابى طالب‏» (5)

پیامبر اسلام فرمودند:هر کس دوست دارد مثل من زندگى کند و مثل من بمیرد،تمسک کند به ولایت على بن ابى طالب علیه السلام!!

قابل توجه است که حرکت در مسیر ولایت على علیه السلام نتیجه‏اش زندگى جاویدانه و عارفانه است همانند زندگى رسول خدا،بنابر این بمقتضاى این حدیث‏شریف،اسوه بودن آن حضرت مثل اسوه بودن استادش پیامبر بزرگ اسلام است.

و در حدیث دیگرى هست که تمام راهها جز راه على،و تمام رهبرى‏ها جز رهبرى على باطل است،و کلیه فرقه‏ها به جز پیروان امیر المؤمنین همگى در انحراف مى‏باشند،وفقط و فقط اسوه بودن على و اولاد پاک و معصوم آن حضرت مورد تایید خداوند است. (6)

لقب‏«امیر المؤمنین‏»از سوى خدا فقط به على (ع) موهبت گردیده

لقب‏«امیر المؤمنین‏»همچون خلافت‏حضرت على علیه السلام مورد تجاوز یغماگران قرار گرفت،و هر امیر و خلیفه غاصب پس از رسول خدا صلى الله علیه و آله خود را«امیر المؤمنین‏»خواند،حتى خلفاى‏«بنى امیه‏»و«بنى عباس‏»نیز در آن طمع کرده،و خود را با آن لقب انحصارى مولاى متقیان ملقب ساختند.

شکى نیست که این تاج افتخار«امیر المؤمنین‏»از طرف پروردگار عالم در زمان خود پیامبر اسلام به حضرت على علیه السلام اعطا شده است،و رسول اکرم صلى الله علیه و آله نیز مامور گردیده على علیه السلام را با آن لقب ملقب ساخته،و بارها به همان صورت حضرتش را بخواند،و در جریان‏«غدیر خم‏»و سایر موارد با همین عنوان و لقب،على علیه السلام را مورد خطاب قرار داده،و ولایت و جانشینى آن حضرت را تبریک گفته‏اند،اینک احادیثى را در این مورد تقدیم خوانندگان عزیز مى‏نمایم:

1-قال رسول الله (ص) :اوحى الى ربى ما اوحى ثم قال:«یا محمد!اقرء على على بن ابى طالب علیه السلام‏«امیر المؤمنین‏»فما سمیت‏به احدا قبله و لا اسمى بهذا احدا بعده‏» (7)

رسول خدا مى‏فرماید:پروردگار عالم براى من‏«وحى‏»کرد و در آن مرا مامور ساخت که:على علیه السلام را با لقب‏«امیر المؤمنین‏»بخوانم،و فرمود:تا به حال کسى را با این لقب نخوانده‏ام،و به کسى نیز آن را نخواهم داد!!

این حدیث‏بطور صریح لقب‏«امیر المؤمنین‏»را از افتخارات خاص حضرت‏«على‏»مى‏شمارد،

2-عن ابى عبد الله (ع) قال:لما نزلت ولایة على بن ابى طالب،و کان من قول رسول الله (ص) :سلموا على على بامرة المؤمنین...فقالا:امن الله او من رسوله یا رسول الله فقال رسول الله (ص) من الله و من رسوله... (8) امام صادق علیه السلام مى‏فرمایند:چون دستور ولایت و جانشینى على علیه السلام از جانب خدا نازل شد،پیامبر خدا در کلامش فرمود:به على علیه السلام با عنوان‏«امیر المؤمنین‏»سلام دهید، همه اطاعت کردند در این میان‏«ابو بکر و عمر»که حضور داشتند،پیامبر اکرم صلى الله علیه و آله آنان را نیز مامور کرد که به على علیه السلام با همین عنوان تبریک گفته و سلام دهند.

ابو بکر و عمر گفتند:هم فرمان خداوند است،و هم فرمان من...

3-قال رسول الله (ص) :«...یا ام سلمة!هذا على امیر المؤمنین،و سید المسلمین،وصیى و وعاء علمى و بابى الذى اوتى منه،اخى فى الدنیا و الاخرة...» (9)

«ابن عباس‏»مى‏گوید:در حالى که رسول خدا با همسرش‏«ام السلمة‏»نشسته بود،على علیه السلام وارد شده،و پیامبر خدا فرمودند:

اى ام اسلمة!این على بن ابى طالب است،گوشت و خون او،از گوشت و خون من است،او نسبت‏به من همچون هارون است‏به موسى جز این که بعد از من پیامبرى نخواهد آمد،اى ام السلمه!این على‏«امیر المؤمنین‏»است،او سرور مسلمانان،و وصى من،و جانشین علم من است او درى است که از طریق آن به سوى من مى‏آیند!!او در دنیا و آخرت برادر من است.

در این حدیث که از طریق اهل سنت نیز آمده است،مضامین بسیار فراوانى نهفته است:على علیه السلام بترتیب‏«عدل و نفس‏»پیامبر،و سپس‏«امیر المؤمنین‏»و«سرور مسلمانان‏»و«جانشین پیامبر»معرفى گردیده و آنگاه ولایت على تنها«مسیر رسالت نبوى‏»عنوان گردیده است!

4-قال رسول الله لانس:یا انس اول من یدخل علیک من هذا الباب‏«امیر المؤمنین‏»و سید المسلمین.و قائد الغر المحجلین و خاتم الوصیین....اذ جاء على صلوات الله علیه و آله فقال (ص) :من هذا یا انس؟ فقلت:على... (10)

«انس بن مالک‏»گوید:روزى پیامبر خدا خطاب به من فرمودند:اى انس!نخستین شخصى که از این در وارد مى‏گردد«امیر المؤمنین‏»است،او پیشواى مسلمانان،و رهبر و بزرگ بزرگان،و پایان دهنده اوصیا است،ناگاه على علیه السلام از در وارد شد،پیامبر خدا فرمودند:یا انس!او کیست؟جواب دادم:على علیه السلام است،پیامبر از جایش بلند شده،و دست در گردن آن حضرت نموده،و با احترام بى نظیر با مولاى متقیان بر خورد کرد.

این احادیث نمونه مى‏رساند که لقب‏«امیر المؤمنین‏»یک تاج افتخارى انحصارى بر سر مبارک على بن ابى طالب از سوى پروردگار عالم است،و هیچ کس حق ندارد خود را«امیر المؤمنین‏»بنامد،و رسول خدا در زمان حیات خویش على علیه السلام را با آن لقب خطاب مى‏کرد،و در جریان‏«غدیر خم‏»همه مسلمانان از جمله‏«شیخین‏»مامور گردیدند على علیه السلام را با این عنوان مخاطب قرار داده،و به وى ولایتش را تبریک گویند.

مرحوم‏«علامه امینى‏»رضوان الله علیه از شصت منبع اهل سنت این واقعه را نقل نموده،که‏«ابو بکر و عمر»به امیر المؤمنین در روز«غدیر خم‏»روز ولایت على به خیمه آن سرور وارد گشته،و به او تبریک گفته‏اند. (11)

اعتراف رقبا و دشمنان على (ع) بر الگو بودن آن حضرت

مولاى متقیان امیر مؤمنان على علیه السلام از نظر کمالات انسانى و سجایاى اخلاقى،و امتیازات و مناقب خاصى که دارد،در جهان آفرینش جز رسول خدا صلى الله علیه و آله نظیرى ندارد،و حتى بر تمام پیامبران و سفیران آسمانى،و تفوق داشته، فضایل و مناقب آن بزرگوار آنچنان گسترده و جامع است،که علاوه بر دوستانش،دشمنان ولایت نیز نمى‏توانند عظمت و الگویى آن سرور را انکار کنند،و در ایام حساس با داشتن بغض و کینه،زبان به مدیحه سرایى گشوده،و در فضایل اخلاقى و شخصیت‏بى همتاى او سخن گفته‏اند!

مگر«معاویه‏»و دارو دسته‏اش هشتاد سال تمام بر ضد آن حضرت قیام نکردند؟مگر آنان در منابر رسمى و نماز جمعه‏ها بر سب و ناسزاگویى مولا بسیج نشدند؟مگر پول‏ها و دراهم و دنانیر«بنى امیه‏»براى نابود کردن فضایل و مناقب امیر المؤمنین مصرف نمى‏گشت؟

ولى با تمام تلاش و بسیج دولتى،و مزدور کردن مبلغین خودفروش...سرانجام نتوانستند بر مراد خویش نایل آیند،بلکه گاه بى‏گاه خود نیز مجبور مى‏شدند لب به فضائل آن حضرت بگشایند،زیرا حقیقت‏سرانجام پیروز است...

«ابن ابى الحدید»مى‏نویسد:«و ما اقول فى رجل اقر له اعداوه و خصومه بالفضل و لم یمکنهم جحد مناقبه،و لا کتمان فضائله... (12)

چه بگویم در مورد مرد بى نظیرى که دشمنانش به فضائل و مناقب وى اعتراف مى‏کنند!و هرگز براى آنان مقدور نشد که مناقبش را انکار نموده،و فضایلش را بپوشانند!آنگاه مى‏افزاید که‏«بنى امیه‏»خیلى تلاش کردند که بر خر مراد سوار گردند،و على و اسم او را از صفحه تاریخ محو کنند،ولى همانند«مشک‏»عطر او عالم را فرا گرفت...!!

خود«معاویة بن ابى سفیان‏»روزى به وزیر مشاورش‏«عمر بن عاص‏»گفت:

«و الله انى لا علم انى لو قتلته دخلت النار،و لو قتلنى دخلت النار!قال له عمر فما حملک على قتاله؟قال: الملک عقیم!! (13)

سوگند به خدا من حتما مى‏دانم که اگر على علیه السلام را بکشم مستحق آتش خواهم شد،و چنانچه او مرا در این جنگ بکشد،باز هم من در آتش خواهم بود!«عمرو عاص‏»پرسید:پس چرا با على مى‏جنگى؟ معاویه گفت:پادشاهى نازاست!!

توجه مى‏فرمائید که‏«معاویه‏»دشمن درجه یک على علیه السلام به حقیقت و اسوه بودن آن حضرت اعتراف مى‏نماید...

آرى نه تنها معاویه بلکه تمام دشمنان على علیه السلام وى را حق مى‏دانستند،ولى دنیا و ریاست و هوا و هوس چشم عقل آنان را کور کرد،و خود را به درهم و ریاست فروخته،و با على به مبارزه پرداختند،و لیکن در موارد گوناگون به حقیقت و اسوه بودن على اعتراف مى‏کردند.

مرحوم‏«علامه مجلسى‏»رضوان الله علیه باب مخصوصى را در«بحار الانوار»آورده است،که:اعترافات دشمنان مولاى متقیان در فضائل و مناقب آن حضرت است... (14) و در این زمینه‏«خلیفه ثانى‏»هنگام مرگش در مورد على علیه السلام گفت:

«قد کنت اجمعت‏بعد مقالتى لکم ان اولى امرکم رجلا هو احراکم ان یحملکم على الحق و اشار بیده الى على علیه السلام...» (15)

من مى‏خواستم بعد از سخنانم براى شما،آزاد مردى را برایتان خلیفه نمایم که جوانمردترین شماست،

او با رهبرى خود جامعه مسلمین را به سوى حق مى‏کشاند،و آنگاه با دستش به طرف على علیه السلام اشاره کرد...

و در جاى دیگر از او آمده است:اگر على را خلیفه کنند،او به راه راست مردم را هدایت مى‏کند (16) و بالاخره در فراز دیگرى از سخنانش آمده است:

اجرؤهم و الله ان ولیها ان یحملهم على کتاب الله و سنة نبیهم لصاحبک،اما ان ولى امرهم حملهم على المحجة البیضاء و الصراط المستقیم.» (17) اى‏«ابن عباس‏»!با جرئت‏ترین این افراد (اهل شورا) که بتواند مردم را مطابق کتاب خدا و سنت پیامبر رهبرى کند،صاحب تو على علیه السلام است،چنانچه او متصدى امور مردم بوده و به خلافت‏برسد،جامعه را به راه صحیح و مستقیم وادار مى‏سازد!!

على‏«صراط مستقیم‏»است

اگر میان دو نقطه با فاصله را در نظر بگیرید،کوتاهترین راه بین آن دو را«خط مستقیم‏»گویند.و این یک قانون مسلم‏«ریاضى‏»است که در«هندسه‏»مورد بحث علما و دانشمندان ریاضى است و ثمرات و آثار بسیارى بر آن مترتب مى‏باشد.

در قرآن مجید و احادیث اهل بیت علیهم السلام نیز در مورد«صراط مستقیم‏»که معنى و مفهوم‏«خط مستقیم‏»را مى‏دهد،آیات و اخبار فراوانى آمده است،که به‏«ولایت امیر المؤمنین علیه السلام‏»تفسیر گردیده،هر چند مصداق‏«منحصر به فرد»نبوده باشد.

آرى على علیه السلام و«ولایت‏»او«خط مستقیم‏»است،و راه او کوتاهترین راهى است،که انسان بدون انحراف و بدون ضلالت و گمراهى فاصله مبدء و معاد را مى‏پیماید،و به رضاى الهى و بهشت جاویدان که مقصد پرهیزکاران است نایل مى‏گردد،راهى که دستگیره محکم دین (عروة الوثقى) و ریسمان خدا (حبل الله) در آن خلاصه مى‏گردد،و این مضمون احادیثى است که از خاطرتان مى‏گذرد:

مرحوم‏«علامه امینى‏»از کتاب‏«مناقب خوارزمى‏»نقل مى‏کنند که آورده است:

«الصراط صراطان:صراط فى الدنیا،و صراط فى الاخرة،فاما صراط الدنیا فهو على بن ابى طالب،و اما صراط الاخرة فهو جسر جهنم من عرف صراط الدنیا جاز على صراط الاخرة

صراط دو صراط است:یکى در دنیا و دیگرى در آخرت،صراط دنیا همان‏«على بن ابى طالب‏»است ولى صراط آخرت پلى است که بر روى جهنم نصب گردیده،هر کس صراط دنیا را بشناسد از صراط آخرت به آسانى مى‏گذرد!!! (18) این حدیث علاوه بر اینکه على علیه السلام و ولایت او را«صراط‏»معرفى مى‏کند، راه نجات در آخرت را نیز به آن مرتبط مى‏سازد،و کسى که در دنیا معرفت ولایت على را پیدا نکند،بر جهنم سقوط مى‏نماید....

و در کتاب شریف‏«بحار الانوار»مرحوم‏«علامه مجلسى‏»بیست و پنج‏حدیث از طریق سنى و شیعه نقل مى‏کنند که مولاى متقیان‏«على بن ابى طالب علیه السلام‏»صراط مستقیم و همان میزان و راه خدایى است که پروردگار عالم آیاتى را در این زمینه در قرآن مجید نازل فرموده است،و از جمله آنها است:

«جابر بن عبد الله انصارى‏»:ان النبى هیا اصحابه عنده،اذ قال: (و اشار بیده الى على (ع) هذا صراط مستقیم فاتبعوه الایة فقال النبی:کفاک یا عدوى؟

«جابر بن عبد الله انصارى‏»مى‏گوید:ما در کنار پیامبر خدا نشسته بودیم که صحبت از«صراط مستقیم‏»بود،و یکى از«صحابه‏»عند و لجاجت کرد،رسول خدا صلى الله علیه و آله اصحابش را جمع کرد، و با اشاره به مولاى متقیان على علیه السلام فرمودند:«این صراط مستقیم‏» (19) است،از وى تبعیت کنید، سپس خطاب به آن مرد لجوج فرمود:آیا براى تو کافى است؟! (20)

و خود امیر مؤمنان على علیه السلام مى‏فرمایند:هرگز در یک زمان دو دعوت متفاوت،حق و حقیقت نمى‏باشد،بلکه یکى از آنها باطل بوده،و پیروانش را به ضلالت و گمراهى مى‏کشاند،و بدین طریق با اشاره به اینکه:«بین مبدا و معاد،و خالق و مخلوق و عاشق و معشوق بیش از یک خط راست نمى‏گنجد»خود را صراط مستقیم دانسته،و دیگران را باطل معرفى مى‏فرمایند (21)

پس بدین طریق نتیجه مى‏گیریم که:آنچه در آیات قرآن و احادیث رسول خدا و اهل بیت علیهم السلام در مورد«صراط مستقیم‏»آمده است،ولایت و مسیر امیر المؤمنین على بن ابى طالب علیه السلام است،هر چند خلاصه و منحصر کردن آیات در«مصداق خاص‏»از نظر«فن تفسیرى‏»صحیح نیست ولى بدون شک‏«ولایت على‏»مصداق اول و بارز همین آیات است.چنانچه در تفسیر آیه یکصد و سه سوره‏«آل عمران‏»نیز،در تفسیر«حبل الله‏» (22) و در تفاسیر شیعه و سنى و از جمله‏«عیاشى‏»به ولایت على و اهل بیت علیهم السلام معنى شده است و احادیثى از امام باقر و امام صادق علیهما السلام این نظر را تایید کرده است (23) و مرحوم‏«علامه مجلسى‏»در کتاب خود با نقل شانزده حدیث‏شریف این نظر را مورد تایید و عنایت قرار داده‏اند (24)

پى‏نوشتها:

1) سوره احزاب آیه 21 و آیات دیگر

2) شرح ابن ابى الحدید ج 20 ص 35

3) قرائد السمطین ج 1 ص 151 ش 114،شرح ابن ابى الحدید ج 9 ص 167 ح 3

4) بحار ج 37 ص 84 ح 52

5) شرح ابن ابى الحدید ج 9 ص 168 ح 5

6) محجة البیضاء ج 1 ص 199،بحار الانوار ج 28 ص 4 ح 5،وسائل الشیعه ج 18 ص 31 ح 30

7) بحار الانوار ج 37 ص 290 ح 2

8) اصول کافى ج 1 ص 292 ح 1 باب النص على امیر المؤمنین

9) فرائد السمطین ج 1 ص 150 ش 113

10) فرائد السمطین ج 1 ص 145 و 146 ح 109

11) الغدیر ج 1 ص 272 به بعد

12) شرح نهج البلاغه ج 1 ص 16

13) بحار الانوار ج 33 ص 50

14) بحار الانوار ج 40 ص 117 تا 127

15) تاریخ طبرى ج 4 ص 227،شرح ابن ابى الحدید ج 1 ص 190

16) کامل ابن اثیر ج 3 ص 399،و شرح ابن ابى الحدید ج 12 ص 108

17) ابن ابى الحدید ج 6 ص 327،و ج 12 ص 52

18) مناقب خوارزمى به نقل الغدیر ج 2 ص 311

19) اشاره به آیات سوره مریم آیه 36،و سوره یس آیه 61،و سوره زخرف آیه 61 و 64.

20) بحار الانوار ج 35 ص 365 ح 6،و براى ملاحظه سایر احادیث‏به همین منبع از ص 363 تا ص 375

21) ما اختلفت دعوتان الا کانت احداهما ضلالة نهج البلاغه فیض ص 1171 حکمت 174

22) و اعتصموا بحبل الله جمیعا و لا تفرقوا...

23) به تفسیرهاى مختلف شیعه و سنى و ذیل همین آیه مراجعه فرمائید از جمله تفاسیر عیاشى، مجمع البیان،المیزان،نمونه

24) بحار الانوار ج 36 ص 15 تا ص 21

آفتاب ولایت ص 97

على اکبر بابازاده

نظرات 0 + ارسال نظر
برای نمایش آواتار خود در این وبلاگ در سایت Gravatar.com ثبت نام کنید. (راهنما)
ایمیل شما بعد از ثبت نمایش داده نخواهد شد