رهپویان علی(ع)

رهپویان علی(ع)

رهپویان علی(ع)

رهپویان علی(ع)

حقیقت ماجرای غدیر چیست

حقیقت ماجرای غدیر چیست

یکی از مطالبی که در بحث امامت منصوصه غالباً از توجه لازم به آن غفلت می شود و چندان مورد علاقة مدعیان حب آل رسول (ص) نیست، حوادثی است که در سال دهم هجری رخ داده و زمینه ساز اصلی واقعة غدیر است، که اطلاع از آن در فهم درست خطبة غدیر خم، کمال ضرورت را داراست.

خلاصة این واقعه چنانکه در تواریخ اسلامی چون سیرة ابن هشام (ج4، ص 274) که قدیمیترین تاریخ در سیرة رسول خدا است، و در سایر کتب تواریخ و تفسیر فریقین از شیعه و سنی از قبیل تفسیر جمال الدین ابو الفتوح رازی(62) که به فارسی تالیف شده و تفسیر ابن کثیر و «تاریخ البدایة و النهایة» و کتاب مجالس المؤمنین قاضی «نور الله الشوشتری» (ج1/ص 43) آمده، چنین است:

در سال دهم هجری که رسول خدا صلى الله علیه وآله وسلم برای انجام و تعلیم حج اسلامی عازم بیت الله الحرام بود، نامه هایی به رؤسای قبائل عرب و بلاد مسلمین فرستاد و از آنان دعوت کرد که برای انجام حج در مکه حاضر شوند، از جمله نامه ای به امیر المؤمنین (ع) که در این هنگام در یمن بسر می بُرد، و اخذ زکات می نمود، نوشت و حضرتش را دعوت کرد که برای ایام حج در مکه حاضر شود، آن جناب که در این وقت در یمن و یا در راه برگشت از یمن بود چون نامة رسول خدا را دریافت داشت با خود اندیشید که اگر بخواهد اموال بیت المال را که بیشتر عبارت بود از شتر و گاو و گوسفند، با خود حمل کند نمی تواند در موقع مقرر به مکه برسد، ناچار آن اموال را به کسانی که همراه حضرتش بودند مانند بریدة أسلمی و خالد بن الولید و غیره واگذار نمود، که تحت مراقبت آنان حمل شود و خود با سرعت بیشتر روانة مکه شد، و در روز هفتم و یا هشتم ذی حجة آن سال خود را به رسول خدا رسانید. پس از انجام حج و مناسک آن به صوب ماموریت خود که حمل اموال بیت المال بود برگشت، چون به قافلة بیت المال رسید مشاهده نمود که پاره ای از اموال بیت المال که از آنجمله حله های یمنی بود مور تصرف و استفادة «خالد بن الولید» و «بُرَیْدِه» و دیگران قرار گرفته، و چنانکه عادت و رویة آن جناب در اجتناب از تصرف نابجا در اموال بیت المال بود، از مشاهدة آن وضع غضب بر وی مستولی شد و «بُرَیْدِه» و «خالد» را مورد عتاب و خطاب قرار داده و بنا به مضمون پاره ای از روایات آنان را مورد شتم و ضرب قرار داد. این رفتار آن جناب که عین صواب بود بر اصحاب که خود ارباب رجال و رکاب بودند سخت گران آمد و کینة آن حضرت را در دل گرفتند و آمادة انتقام شدند، و کسانی را به خدمت رسول خدا فرستاده و یا خود مستقیماً مراجعه نموده و از خشونت و شدت سختگیری آن جناب شکایت نمودند، به حدی که طبق مفهوم پاره ای از اخبار، در حضور رسول خدا او را دشنام داده اند و چون در هنگامی که رسول خدا بیانات شکایت آمیز آنان را استماع می فرمود، مشاهده می کردند که رسول خدا از خشم برافروخته می شود به تصور اینکه حضرتش نسبت به علی (ع) خشمگین شده با حدت بیشتر شکایت خود را با بدگویی از آن بزگوار ادامه می دادند، رسول خدا پس از استماع شکایت آنان ایشانرا از دشمنی علی (ع) منع فرمود و پاره ای از فضائل آن حضرت را بیان کرد و فرمود: «ارفعوا ألسنتکم عن علی فإنه خشنٌ فی ذات الله غیر مداهن فی دینه» = "زبان خویش را از بدگویی علی باز دارید زیرا او دربارة دین خدا خشن بوده و در امور دین سهل انگار نیست".  اما «خالد» و «بُرَیْدِه» و دیگران که قبل از ملاقات رسول خدا تا می توانستند از بدگوئی علی (ع) نزد دیگران مضایقه نکرده بودند، وشاید بعد از آن نیز به همان عمل ادامه داده باشند، و طبعاً بسیاری از مردمی که هنوز علی (ع) را ندیده بودند و به درستی نمی شناختند ممکن بود بر اثر بدگویی اینان، علی (ع) به بدی معرفی می شد، و رسول خدا که این کیفیت را مشاهده فرمود، لذا بر خود لازم دید که قبل از آنکه آنهمه مسلمان که از گوشه و کنار جهان برای ادای فریضة حج اجتماع کرده و اکنون در مسیر بازگشت بودند، متفرّق گردند، و پیش از آنکه امواج این واقعه به مکه برسد و یا این ماجرا در مدینه شایع شود و مردم مدینه تحت تاثیر آن قرار گیرند، از شخصیت بارز و ممتاز علی (ع) دفاع کرده و حضرتش را با فضائل عالی که دارد به مسلمانان معرفی و قضیه را در همانجا حل و فصل نماید(63)، چه علاوه بر آنکه دفاع از حیثیت یک شخص ممتاز مسلمان بر حضرتش واجب بود، شکی نیست که مایل بود پس از حضرتش آن بزرگوار زمامدار و حاکم و امام مسلمانان باشد لذا در اجتماع غدیر خم به معرفی آن جناب و وجوب دوستی او بر جمیع مسلمانان پرداخت که البته این صورت و کیفیت به دلایلی که در صفحات آینده خواهیم گفت هرگز معنای منصوصیت علی (ع) را به خلافت از جانب خدای متعال نداشت.

***

الهوامش:

(62) تفسیر «رَوح الجَنان و رُوح الجِنان» به تصحیح علی اکبر غفاری ، ج4، ص 275 إلی 277.

(63) و إلا اگر مراد رسول الله از جملة «من کنت مولاه فهاذا علیٌ مولاه»، امامت علی (ع) بود، چرا این موضوع را در خطبة حجت الوداع و در مکه بیان نفرمود، تا علاوه بر هزاران زائر که از سراسر مناطق حوزة اسلام گِرد آمده بودند، اهل مکه نیز از امر امامت مطّلع شده و حجت بر آنها نیز تمام شود، و یا چرا در مدینه نفرمود تا همة اهل مدینه که در به قدرت رساندن خلیفه نقش اول و اساسی را داشتند، بشنوند؟ (x)

نظرات 0 + ارسال نظر
برای نمایش آواتار خود در این وبلاگ در سایت Gravatar.com ثبت نام کنید. (راهنما)
ایمیل شما بعد از ثبت نمایش داده نخواهد شد